میخواهم بازوی او را فشار دهم و به او بگویم که : " تو گرفتار یک اختلال حافظه ای نادر هستی . "
میخواهم بگویم :" 20 سال گذشته را از دست داده ای . این حرفهای مرا هم لخظاتی دیگر از یاد خواهی برد . " ...
اما هراس از اینکه مبادا وحشتی عظیم در دلش لیجاد شود مرا باز میدارد .
هر چند میدانم همین حالت وحشت را با عبور خودرو یا اواز پرنده ای به سرعت از ذهن او بیرون خواهد امد و او دوباره به حباب فراموشی باز خواهد گشت .
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
به نظرم موضوع جالبی است خلاصه و مفید . در باره تله پاتی هم بنوسید.
پاسخحذف